ده ماهه شدی نازنین
مهدیه زهرای بلا و شیطون مامان،عششششقم همش در حال تقلید حرکات مایی ،من مریض شده بودم و سرفه میکردم ،با هر سرفه من تو هم میخندیدی و الکی سرفه میکردی و خوشحال بودی از اینکه ادای مامانی رو در میاری!جوجو البته بگم که تو هم از من مریضی وگرفتی و چند روز تب کردی و خیلی بد بود ،مخصوصا اینکه هر دفعه بردیمت دکتر گفتن احتمالا عفونت ادراره و باید آزمایش بدین(انقدر ترسیدم و نگران بودم،تا تنها میشدم گریه میکردم،گفتم یعنی دوباره بیمارستان و سرم و.... وای خدااااااااا نیار اون روزو....)ولی الحمدلله،خدا رو صد هزار مرتبه شکر جواب آزمایشت خوب بود. تو این چند روز مامان فاطمه هم خیلی زحمت کشید و شب میومد پیش ما میخوابید تا دوتایی مواظبت باشیم خدایی نکرده تبت...
نویسنده :
یاس نقره ای
11:20