دو سال اخیر به روایت تصویر
عید 94
فاطمه حسنا در حال کنجکاوی
هر جا جا گیر بیاره میره توش
رفت تو زیر تلوزیون و زیر چشمش کبود شد
منی که سر مهدیه زهرا فوری گریه میکردم
دیگه عادت کردم که این جوجه همش زخم و کبود و... باشه
مهدیه زهرا در حال غذا دادن به آبجیش
مشهد،تابستان 94
فاطمه حسنا
مهدیه زهرا سال 90
دوباره مهدیه زهرا 7 ماهه تو سبد
فاطمه حسنا 7 ماهه تو سبد
فاطمه حسنا طبق معمول جاهای صعب العبور
اینجا فاطمه حسنا گریه کرده بود
چون مهدیه زهرا نمیتوست بیارتش بیرون،رفته بود تو تخت پارک کنارش و من که رسیدم داشتن میخندیدن
اینجور عکسا رو خود خانوم خانوما طراحی کردن
آبجیای مهربون
جشن 6 ماهگی فاطمه حسنا
دوقلوهای سه سال و یازده ماه اختلاف سنی مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فاطمه حسنا 10 ماهه با لباس آبجیش که اونم دقیقا 10 ماهه است
نمایشگاه قرآن
اون ستاره هم برا خوب قرآن خوندنه که رو پیشونیه مهدیه زهراست
داغ از حموم در اومده
اردبیل تابستان 94
دایی مصطفی از دخملی عکس ویژه انداخت
و اتفاقا تا مدتها عکس صفحه ی تبلت دایی مرتضی بود،شایدم هست
مهدیه زهرا بعد فتح تپه های ساری دره
قطار مشهد
برا جشن تولد 1 سالگی فاطمه حسنا و 5 سالگی مهدیه زهرا
که امامت امام زمان مصادف شده بود با شب یلدا و ما هم تم هندونه ای انتخاب کردیم
در راستای شیطنت های قبلی
این کشوی آخر برا ایشون خالی بود تا هر وقت دنبال من میاد بره سرجاش بشینه
اولین شهر بازی دخملی تو مشهد
بچم قبلش میترسید
مهدیه زهرا و فاطمه حسنا که آماده ی رفتن به همایش شیرخوارگانند
البته مهدیه زهرای 9 ماهه
مصلی همایش شیر خوارگان
هنرهای جوجه
نمایشگاه کتاب
جوجه ها در حال نقاشی کشیدن
خونه و محل بازی فاطمه حسنا
لباس آبجیشو پوشیده
اینجا جشن تموم شدن حروف الفباست
اینم روپوش مهد که قبلا توضیح دادم چی شد
مهد قرآن خانوم خانوما
جشن تولد هندونه ای سال 94
هدیه ی تولد مهدیه زهرا
آتلیه تو مشهد
که آخرشم گفت اگه اجازه بدین با عکس دخملا تبلیغ کنیم
بابامونم به شوخی گفت اشکال نداره
اگه پولشئ بدین
یعنی یه تولد کامل شد
مسافرت مشهد شب یلدا عید امام زمان آتلیه شهربازی و.....
ولی خانوم خانوما حسابش نکرد
آدم برفی
محصول مامان و مهدیه زهرا
شکوفه های بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاری خیلی زیبای مقبره الشهدا
مسافرت عید 95
فاطمه حسنا با لباس مهدیه زهرا
اینم خود جوجه
من عااااااشـــــــــــــــــــــــــــــــققققق این عکسم یعنی
تقویم سال 95
5 فروردین نرگس سادات خانوم پا به دنیا گذاشت
ما هم رفتیم دیدنشون
وقتی هم که خاله پروانه میرفت برای چکاپ،به اصرار مهدیه زهرا ما هم باهاشون رفتیم مهمونی(مطب دکتر عمید)
برای خانوم دکتر هم از تقویممون بردیم و خیلیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ذوق کرد
هم از دیدن مهدیه زهرا
هم از تقویمشون
آخر شبی یکی یکی ورق زد و نگاه کرد و قربون صدقه ی مهدیه زهرا رفت
سه تا فسقل دیگه هم که اونجا.....
کرج
به تمام معنا روزعکس بود
30 اردیبهشت اولین دندون مهدیه زهرا افتاد
جوجه های غـــــــــــــــــــــــــــش کرده
جنگلهای سرکلا
مهدیه زهرا به یاد حدود دویال پیش که این حرکتو کرده بود بازم پز موهاشو میداد
دوباره فاطمه حسنا در مناطق استراتژیک صعب العبور
و باز هم ........
رفته بود زیر میز نمیتونست در بیاد
اینطوری تلوزیون میبینن آخه
هواپیما مشهد
که بقیه عکساش موجود نیست
خدا کنه رمم درست بشه
اطراف اردبیل .....
3 مرداد محمد عرفان کوچولو به دنیا اومد
پسر عموی مهدیه زهرا و فاطمه حسنا
که هر دوشون عاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــقشن
و باز هم دختر وروجک مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
الته بگم ها
فاطمه حسنا ماشاالله خیلی صبـــــــــــــــــــــــــــــور و روونه خدا رو شکر
بازم دوقلوهای من با اختلاف سنی چند سال
فاطمه حسنای آرایش کرده
همزمان با تولد بابایی 21 شهریور جشن حفظ جزء 30 گرفتیم
مهدیه زهرا هم فکر میکرد تولد باباشه
وقتی کیک شبیه قرآن رو آوردیم خیلی جا خورد و ذوووووووووووووق کــــــــــــــــــــــــــرد
این جشن خونه ی معلمشونه
اینم که خونه خودمونه
و هدیه ی مامان جون اینا که گهواره ی عروسک بود
و فاطمه حسنا نذاشت مهدیه زهرای نازم بهش نزدیک بشه
و همه کلی غصه خوردن
بچمم کوتاه اومد
منم همونجا بهش قول دادم که براش یکی دیگه میخرم
و مجبور شدیم یکی دیگه برا جوجه کوچولو بخریم
محرم
این تیپ جوجه
مراسم رفتنی
مسابقه ی فرشته های محجبه
که فقط هدف تشویق فرشتــــــــــــــــــــــــــــــه هام بود
برف پاییزی که فوری دویدیم پایین و کلی برف بازی کردیم
با عمه زهرا البته
سوغاتی کربلای عزیز جون اینا که هم قد خودشه
البته بگم که مامان جون و بابایی هم کلی چیزای خوشگل و خوب برامون آوردن
و جالبش این بود که مامان جون برا فاطمه حسنا کفش آورده بود
تا دید
گفت:کفش اجی خوش؟(کوش) مامان جون برای آجی لباس آورده بود به جاش
ولی فاطمه حسنااااااا گیـــــــــــــــــــــــــــــــــر داده بود
بس که آبجیشو دوست داره
یعنی هر دوشون همو خیلی دوست دارن
امسالم تصمیم گرفتیم که تولدمون باز هم ربیع بگیریم
که هم تولد قمری دوتاشونه
هم سالروز امامت امام زمان(عج) که اتفاقا قراره از سال دیگه تعطیل رسمی بشه
تولد کیتی فرشته کوچولوهای آسمونــیــــــــــــــــــــــــــــــــــم
مهدیه زهرا انقدر هولمون کرد که کلاه و تاج ها رو یادمون رفت بیاریم
سرکلا
شب یلدا
روز دعوت مهدی یاران
قبل رفتن