مهدیه زهرا جانمهدیه زهرا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره
فاطمه حسنا جانفاطمه حسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
ریحانه نورا جانریحانه نورا جان، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچولوهای آسمونی لحظات ناب زندگی عشقای مامان و بابا

واکسن دو ماهگی

1390/2/22 15:59
نویسنده : یاس نقره ای
516 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح ٢٤ فروردین با بابایی رفتیم درمانگاه،اول قد و وزنتو گرفتن،قدت ٥٦(١٠ سانت بلندتر شده)وزنت هم با وزنه اونا ٤٥٠٠ بود،بعد فشار اینای منو گرفتن و ازم سوال میپرسیدن که بابایی بردت اونور و واکسن زدن،اولش جیغ کشیدی ولی زود آروم شدی،تا نگاه بابایی کردم با اشاره گفت آروم شد و خیالت راحت باشه.

بعد اومدیم خونه مامان فاطمه اینا،اولش خواب بودی ولی بعد شروع به بی تابی کردی و نمیذاشتی رو پات یخ بذاریم،وقتی دیدیم پات چه جوری قلنبه و قرمز شده جیگرمون کباب شد،سعی بیشتری کردیم که کمپرس سرد رو بذاریم،وقتی گذاشتیم هم تبت اومد پایین،هم پات سر شد و آروم شدی،البته تمام مدت انداخته بودیمت رو پامونو تکونت میدادیم که بخوابی.

شب هم مامان فاطمه پیش ما خوابید و حسابی مواظبت بود جیگر نازم.

خلاصه به اون سختی که میفکریدم نبود.و به خیر گذشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان هوراد
22 اردیبهشت 90 16:52
سلام گل یاس
عزیزکم اولین واکسن واقعا سخته بقیش بهتره
چه دختر نازی دارید
بوس بوس


نظر لطفتونه،انشاالله همین طور که میگی باشه،ممنون از توجه و دلسوزیت