هدیه خدا
مامانی امروز با ماشین خاله زینب که تازه خریده میخواستیم بریم دیزین که وسط راه بسته بود ولی کلی چرخیدیم و حال کردیم و هلالی گوش کردیم و دلی از عزا درآوردیم.
تو هم همش خواب بودی،یه بار که بیدار شدی بردیمت لب رودخونه و یکی یکی بغل همه با دوربین خاله که اونم تازه خریده کلی ازت عکس گرفتیم.(خاله با دوربینش همش از تو عکس میندازه،سوژه مفت گیر آورده دیگه!!!!!)
خیلی حال و هوامون عوض شد،دست خاله و مامان فاطمه درد نکنه،آخه تو این چند وقت ما هممون خیلی سختی کشیدیم و من خودم شخصه اگه تو خونه بمونم افسردگی میگیرم،البته وجود تو باعث شده همه روحیشونو از دست ندن،هر کی بهمون میرسه میگه خدا اینو(مهدیه زهرا خانوم)بهتون داد تا آروم بشین و سرتون گرم بشه،خدا یه نعمت خییییییییییییلی بزرگ بهتون داده و... همه هم تایید میکنن و قربون صدقت میرن.
توی دو ماه و نیمگی وزنت خوب بالا رفته بود.
راستی تشک بازیتو خیلی دوست داری و توش آروم میشی،فقط وقتی با اون پروانه خانوم حرف میزنی و میبینی اون باهات حرف نمیزنه لجت درمیاد و غرغر میکنی.