مهدیه زهرا جانمهدیه زهرا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
فاطمه حسنا جانفاطمه حسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
ریحانه نورا جانریحانه نورا جان، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

فرشته کوچولوهای آسمونی لحظات ناب زندگی عشقای مامان و بابا

گل نازم هفت ماهش شد

1390/6/23 7:46
نویسنده : یاس نقره ای
1,279 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی خوشگلم یک ماه دیگه هم گذشت و تو 7 ماهه شدی قربونت برم.باورم نمیشه انقدر زود بزرگ شدی،هر روز هم با ماشاالله خوشگل تر و بامزه تر و جیگرتر از دیروز............

فدات بشم مامانی،کاش انقدر تند تند روزا نمیگذشت،میدونم دلم برای این روزات خیلی تنگ میشه عزیزم، هرچند که هرچی بزرگتر میشه دلبرتر میشی دختر ملوسم.

چند بار میز و گرفتی و ایستادی ،با یه دستت میز رو گرفته بودی و با اون یکی وسایلشو پرت میکردی پایین.

هنوز قهقه های بلند میزنی و انقدر میخندی و جیغ میزنی که نفست بند میاد.

وقتی ذوق میکنی و موقع هایی که سرحال و خوشحالی لباتو به هم فشار میدی و فوت میکنی و صدا در میاری و تف میکنی،

بعضی اوقات هم زبونتو میذاری بین لبهای کوچولو و نازت و خیس خالیمون میکنی.

خوشحالتو کاملا ابراز میکنی و هین هین میکنی.

بیشتر از قبل عاشق آینه شدی و با دیدن خودت ذوق میکنی و وقتی تو آینه باهات حرف میزنم یه نگاه به آینه میکنی و از تو آینه نگام میکنی ،یه نگاه به خودم میکنی ،حتی اگه ازت دور باشم و پشتت باشم،میفهمی عسل.

تازه کشف کردم چرا با اینکه بی سر و صدا ازت دور میشم و گریه میکنی،چون آمار کل خونه رو از تو آینه ویترین داری و هر وقت منو با چشم نبینی ،تو آینه دنبالم میگردی و اگه نباشم مطمئن میشی که ازت خیلی دور شدم و میزنی زیر گریه و گوله گوله اشک میریزی تا بیام و بغلت کنم.

همش دوست داری غلت بزنی،وقتی هلت میدم همونطوری دمر میمونی و انگشت تو دهن میخندی،تو خواب هم غلت میزنی.

وقتی وایستادی از یه دستت نگهت میدارم و بعد برا چند ثانیه ولت میکنم و میترسی و خودتو میندازی تو بغلم.

حسابی شکمو شدی و تا یه چیزی میخوریم خودتو میکشی که به منم بده،وقتی هم که میدیم یکم مزمزه کنی آنچنان با ولع میخوری که انگار گشنه ای،....بابا غفور میگه این دختره از سومالی اومده،رنگش کردن سفید شده.هه هه هه...

 

مثلا دو روز پیش که تولد بابایی بود رفتیم بیرون و بابایی بستنی قیفی خرید و با اینکه خیلی از بستنی منو خوردی وقتی تموم شد انقدر گریه کردی که خسته شدی و سرتو گذاشته بودی رو شونم،تا اینکه یادت رفت.

  تولد بابایی که کیکشو به عشق تو دخترونه گرفته بود

در حال حمله به کیک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله هانیه
27 شهریور 90 13:15
بازم سلام عسل خاله اینبار دیگه مختص رو کم کنی دارم مینویسم یعنی مختص مامانت حالا بپرس ببین روش کم شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته این یه موضوعه بین من و مامانت گلم ولی تو رو خیلی دوست دارما دیگه خداحافظ
مامان علي
30 شهریور 90 3:21
هفت ماهگيت مبارك فرشته كوچولو. :
مامی آیلین
11 مهر 90 9:41
بزرگ شدی ماشالله
مامان چند تا فرشته
19 مهر 90 2:33
خدا حفظش کنه
حنا( حانیه و حنانه)
19 مهر 90 9:32
هفت ماهی دختر گلتون و تولد بابای مهربونشون مبارککککککککککک خیلی دخملتون ناز و خوردنیه مامانی خدا حفظش کنه براتون