مهدیه زهرا جانمهدیه زهرا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
فاطمه حسنا جانفاطمه حسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
ریحانه نورا جانریحانه نورا جان، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

فرشته کوچولوهای آسمونی لحظات ناب زندگی عشقای مامان و بابا

مهدیه زهرا ضبط صوت

1391/2/23 10:35
نویسنده : یاس نقره ای
607 بازدید
اشتراک گذاری

مهدیه زهرای عشق مامان دیگه واقعا ضبط صوت شدی

وقتی میگم فلان چیز کو؟ دستاتو مهدیه  زهرای عشق مامان دیگه واقعا ضبط صوت شدی  و هر کاری ما میکنیم تکرار میکنی و خیلی جیگرتر شدی،کاش یه دوربین فیلم برداری بود که هر لحظه رو فیلم برداری میکرد،البته مدار بسته چون تو نمیذاری.....

میاری بالا و نگام میکنی و میگی نی(نیست)

ولی در مورد شخصی اگر بگم میگی لف(رفت)ددر

 

وقتی میشورمت و میارمت برا اینکه حواستو پرت کنم که در نری و بهونه نگیری میگم خشک کن ،تند تند خشک کن ،بدو بدو،و با پارچه خشکت میکنم ......تو هم وقتی میایم شروع میکنی به تکون تکون دادن خشک کنت و میگی هه هه هه هه هه

که خیلی بامزه است.

 

خیلی قشنگ و باحال با صدا بوس میکنی،آدم کییییییییف میکنه،ولی اوایل با خجالت ولی عشششششششششششق بوس میکردی.

مامان قربون اون لبای کوچولو و نازت بره عروسکم...

 

وقتی تلویزیون نگاه میکنی یا برات شعر میخونیم قبل از اینکه به جایی برسه زودتر اداشو درمیاری،یعنی حفظی بعدش چی میشه یا چی میگه(ماشاالله)

 

در ادامه اینکه من میگفتم عشق من کیه؟ بابا غفور بهت میگفت ناز نازه کیه؟من     .خوشگه کیه؟ من          .جیگره کیه؟من    .عسله کیه؟من     .تا گفت بد بده کیه؟گفتی بابا (با یکم مکث که یعنی من بد نیستم)

ما دیگه مرده بودیم از خنده

 

وقتی یه خرابکاری میکنی ما میگیم وای وای و میزنیم پشت دستمون،تو هم این کارو میکردی،میزدی پشت اون دستای نازت و میگفتی وا وا،بعد چند بار با هر خرابکاری(که خوذت میدونستی یه دسته گلی به آب دادی)مثلا تو آشپزخونه یه چیزی رو ریخته بودی میومدی میگفتی واااااااااااااااااوا و میزدی پشت دستت

راستی اکثرا نوچ نوچ هم میکنی!!!!!!!!!!

 

دختر کدبانوی من دیگه از بس کار کرده مثل کزت شده

فندک و برمیداری و میخوای گاز و روشن کنی،تا ابر سفره رو میاریم میای که سفره پاک کنی،دستمال گردگیری ها رو میاری و میز و تلویزیونو ... رو پاک میکنی،هر چی دستت میاد میندازی تو ماشین لباسشویی که بشوریش،تند تند سفره رو جمع میکنی که خرابکاری هم توش داره،جالبه که جای همه چیز رو هم میدونی ....

 

من دستامو انگشتامو به طرفت میگیرمو تکون میدم و میگم ووووه،که مثلا بترسونمت

تو هم انگشتای کوچولو ونازتو میمالی بهم و مثلا ما رو میترسونی(چنان هیبتی داره که خدا میدونه) ماهم دستمونو میذاریم جلوی صورتمونو میگیم واااااای ترسیدم ،تو هم غشششششششششششششش میکنی از خنده و هی ما رو میترسونی قربونت برم.....

 

با اون دستای خوشگلت بوس هم میفرستی که قند تو دل همه آب میکنه.............مامان فدات شه

 

به خاله زینب میگی مامان،اون هم سعی کرد بهت یاد بده بگی خاله

گفت بگو خااااااااااااااااااااااااااااااااا  لههههههههههههههههههههههه ولی با مسخره بازی در هین کشیدن لهههههههههههه با زبونش بازی میکرد که تو خوشت بیاد،

حالا تو وقتی میخوای بگی خاله،زبونتو کامل میدی بیرونو میگیی ااااااااااااا(با فتحه)

 

به کیف باباغفور حساسیت داری و هی میری میندازیش زمین و روش وایمیستی،حتی وقتی وقتشو نداری سریع میندازیشو میری!!!!!!

 

از اینکه بغلت کنم و بچسبی بهم و سرتو بذاری رو شونم و بخوابی خیلی خوشت میاد ،من که بهت پیش پیش میگم و میزنم پشتت،با هر بار زدن من تو هم با دستای کوچولوت میزنی پشت من که هر کی میبینه خوشش میاد من که عاشق این کارتم،

منم از این نوع خوابوندنت خوشم میاد،انگار قلبامون چسبیده به هم،خاله میگه خوش باش که قلبتون میچسبه به هم(مسخرم میکنه)

حالا تو به عروسکاتم همینطوری پیش پیش میگی،چنئ بارم رو پات انداختیشون ولی اینطوری حال میکنی............

 

عاشق نی نی هایی و وقتی نی نی میبینی میگی ننننننننننننننننن(ن ساکن با تاکید) و خیلی ذوق میکنی،قربون حرف زدنت برم ،دوست داری همه چی رو بگی....

 

وقتی بهت خوراکی یا غذا میدم  گردنتو کج میکنی به نشانه ممنون،و تا ما نگیم خواهش میکنم و قربون صدقت نریم ول کن ماجرا نیستی،با هر لقمه هم این کارو میکنی.

وقتی غذات هم تموم میشه دستاتو میبری بالا یعنی الهی شکر،به همه هم گیر میدی الهی شکر بگن....

 

مثل من و بابایی همیشه تشنه ای و آب رو خیلی دوست داری و با هر قاشق غذا و یا هر خوراکی دیگه آب میخوری،تا غذا میاریم میگی  آ   ب(رو ب فتحه) بعد میشینی که بخوری....

 

تمام اجزای بدنتو میشناسی و اسم هر کدومو میگیم نشون میدی،ولی پا و دس(دست) رو میگی،بعضی اوقات لباس پوشوندنی میگی مامان دس، مامان دس،یعنی مواظب دستم باش از آستین در نیومده،و میگی مامان پا،مامان پا،یعنی مواظب پام باش....

 

دیگه ما رو به ددر میفروشی،البته حق هم داری،چند روزیه مامان فاطمه پاشو عمل کرده و ما همش اونجاییم تا کمکش کنیم و تو اصلا از خونه بیرون نرفتی ،باید بیشتر ببریمت ددر،دیگه بزرگ شدی و متوجه میشی قربونت برم.....

 

از نماز خوندنت بگم تا کسی حواسش نیست مهر رو میذاری جلوت و تکبیر میگی و سرتو میاری پایین و شروع میکنی به تکون دادن لبای کوچولو و نازت(مثلا ذکر میگی فدات بشم)(بعضی اوقات چند ثانیه سرتو میبری بالا رو به آسمونو و لبتو تکون میدی)بعد دستاتو میذاری رو زانوهات و خم میشی بعد همونطوری که دستت رو زانوته پاهاتو خم میکنی و سجده میکنی و مهر رو میبوسی و آخرش دو طرف صورتتم رو مهر میذاری ولی تا میخوام فیلم بگیرم یا کسی نگات میکنه مبخندی(به نشانه خجالت)بعد میری و ول میکنی.

بابا غفور میگه دختر زهراست دیگه،حافظ کل قرآنه یه بار سوره توحید رو برا ما نخونده......هه هه هه هه ههههههههه

نمازت که بعد رکوع قنوت هم بهش اضافه شده،دچار دو گانگی شده،چون مامان فاطمه پشت میز نماز میخونه تو هم یاد گرفتی و مهرو رو صندلی خودت میذاری و میشینی زمین و رو صندلیت سجده میکنی......

 

بعد نمازت هم دو تا دستای کوچولوتو به طرف آسمون میگری و لبای نازتو تکون میدی و دعا میکنی(تا صحنه دعا کردنو میبینی این کارو میکنی)

عزیز دل مامان دعا کن که خدا از تو فرشنه کوچولوی آسمونی قبول میکنه.

و تکون دادن لبات وقت نماز خوندن ای بسا بهتر از ما باشه که ذکر و قرآن میخونیم.....

 

اونروز دیدم تلق روسری خاله رو برداشتی،روسری خودتو پهن میکنی رو زمین بعد تلق رو میذاری روش،ولی وقتی برش میداشتی تلق میفتاد و ناراحت میشدی،ولی اصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصلا فکر نمیکردم اینم یاد گرفته باشی وروجک....

 

چون کف پات نرمه وقتی راه میری هر چیز کوچولویی میچسبه به پات،تو هم ناراحت میشی و میشینی  و گریه میکنی که برش دارم،جیگر اون پاتو بره مامان....

 

وقتی یه آشغال بهت میدیم که بندازی تو سطل آشغال میبری و با دقت میندازی تو سطل و چون ما گفتیم آفرین و برات دست زدیم تو هم همش برا خودت دست میزنی ،حتی وقتی چیزایی که نباید رو میندازی تو آشغالی....

 

چون صبح ها ما زودتر از مامان بیدار میشیم همش بهت میگم هیس و دستمو میذارم رو بینیم،تو هم یاد گرفتی و میگی سسسسسسسسسسسسسسسسس و انگشت کوچولوتو میذاری رو اون بینی خوشگلت،

یه بار هم آب رو ریختی رو پات،من گفتم وای خیس شد،تو هم فکر کردی میگم هیس،گفتی سسسسسسسسسسسس و با انگشتت نشون دادی که من مرده بودم از خنده......

 

به ابر میگی اع،و قتی میخوای بگی جوجو چون ما لبلمونو غنچه میکنیم تو هم همینکارو میکنی و پوففففففففففففف میکنی،یعنی جوجوووووووووووووو!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

وقتی جاتو کثیف میکنی دستاتو تکون میدی و  میگی فوووووووو(یعنی پیف) و باه باه(یعنی واه واه)....که خیلی بامزه است

 

با شنیدن صدای آهنگ و شعر خودتو به سمت راست و چپ خم میکنی ومیخندی و دست میزنی،

ضمنا دستاتم در حین دست زدن این ور و اون ور میکنی(کف دستو،یعنی یه بار با دست چپ میزنی رو راست یه بار برعکس)

 

 

 

دو تا اتفاق بد که من برا هر دو خیلی گریه کردم:

مامان داشت بهت کنسرو آناناس میداد که یدفعه دستتو بردی سمت قوطی کنسرو مامان سریع دستتو گرفت ولی یکدفعه زدی زیر گریه دیدیم در کنسرو دستتو یه کوچولو برید ،منم وقتی بردم که بخوابونمت بعد از اینکه خوابت برد گریه کردم و از ته دل از خدا خواستم بلا رو از تو برگردونه و به من بده....

یکی هم بابایی که رفته بود اعتکاف پمپرز گیر نیاوردیم و اوی بی بی خریدم ولی تو حساسیت نشون دادی و کباب شدی و موقع شستن التماسم میکردی که نشورمت و میگفتی مامان نه و دستاتو تکون میدادی و گریه میکردی و جیغ میزدی،همه دم گریه بودن ولی من تو خلوت یه عزاداری خفن داشتم،الان با اینکه 3 ماه ازش گذشته نوشتنی دارم گریههههههههه...............

الهی بمیرم برات مامانی...

اینم عکست با فاطمه که باهم اصصصصصصصصصصصصلا کنار نمیاید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)