مهدیه زهرا جانمهدیه زهرا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
فاطمه حسنا جانفاطمه حسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
ریحانه نورا جانریحانه نورا جان، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

فرشته کوچولوهای آسمونی لحظات ناب زندگی عشقای مامان و بابا

وروجک 16 ماهه

1391/4/23 10:43
نویسنده : یاس نقره ای
563 بازدید
اشتراک گذاری

 

مامانی قشنگم،مهدیه زهرا عسلم،چون هر روز یه ادای جدید در میاری و یه شیرین کاری میکنی دیگه نوشتنش سخت شده،هر کاری میکنی سریع تو گوشیم مینویسم که یادم نره ولییییییییییییییییییییییی خیلی هاشو از قلم میندازم،دیگه هیچ وب یا دفترچه خاطراتی جوابگو نیست.

 

عید مبعث برات یه عروسک اسب خوشگل و یه خرگوش بامزه خریدم(عیدی)

سوم شعبان هم برات یه دامن خوشگل خریدم.

سوم شعبان روز جانبازه،ما همییییییییشه برای بابا غفور هدیه میخریم،هدیه بابا رو گذاشته بودیم تو جعبه کادویی،

 و دادیمش تو ببری بهش بدی،تو هم ذوق زده جعبه رو گرفته بودی و میدوییدی که یه جا بشینی و بازش کنی،با تلاش فراوان ما بردی به سمت بابا ولی قبل از اینکه به بابا برسی نشستی زمین و شروع کردی به باز کردن جعبه،ما همه غش کرده بودیم از خنده،فقط زود اومدیم که تا دخل هدیه رو نیاوردی بدیمش به بابا،تو هم با جعبه مشغول بودی،بابا از هدیه اش خوشش اومد و کلی تشکر کرد...

 

هر چی ازت میپرسیم چنده؟ میگی ده(با کسره)

چون بهت یاد دادم که میپرسم چند سالته بگو یک(انگشت اشارتو میاری بالا و میگی ده) .....حالا میگیم ساعت چنده؟ ما رو چند تا دوست داری؟ و.... میگی ده

 

به حموم میگی حم،به عمو و عمه هم میگی عم

وقتی هم میگم تو حموم چی کار میکنیم شروع میکنی به شستن شکم و دست و پات و...

حموم و حوله حمومتو خیلییییییییی دوست داری

 

اولا به حرف زدن خیلی علاقه نشون میدادی ولی الان بیشتر دوست داری کارها رو تقلید کنی ....

البته منظورتو با اشاره و نصفه نیمه حرف زدن کاملا میرسونی شایدم به همین خاطر خودتو اذیت نمیکنی!!!!!!!

میخوای همه چیزو یه سیلابی بگی، مثل ق(ق ساکن)یعنی قلقلک  و گ(ساکن) یعنی گل

ضمنا عاااااااااااااااااااشق گلی و وقتی برات شعر گل گل گل گل اومد رو میخونم خیلی خوشت میاد و میخندی و دست میزنی و خودتو (هیکلتو)به سمت چپ و راست میبری........

 

برات شعر توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود و میخونم خیلی دوست داری و تا میگم  موی بلند ،روی سیاه،ناخن دراز،دستاتو تکون تکون میدی و میگی باه باه باه (مامان فدات شه)..........

 

وقتی میخوام لبلستو عوض کنم تا لخت میشه همه ذوق میکنن و میان بخورنت و....(ما خانوادگی ندید پدید بچه ایم)(وقتی من با تو بازی میکنم بابا غفور میگه زهرا مثل بچه ندیده ها باهاش بازی میکنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)

تو هم که اینو فهمیدی تا لخت میشی میدویی و میری پیش یکی یکی افراد که بخورنت و ببوسنتو و قربون صدقت برن ،آخر سر که به من میرسه مامان اینا میگن زهرا بدو الان بچه سرما میخورهههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گریهههههههههههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

وقتی هم یه کار بامزه میکنی یا ادایی در میاری یکی یکی همه رو صدا میکنی که ببینید من دارم فلان کارو میکنم،بعد همه قربون صدقت میرن و شاهزاده خانوم لذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذت مییییییییییییییییییییییییبرنننننننننننننننن!!!!!!!!!!!!!

 

وقتی هم که ضربه ای یا صدمه ای(کوچولو) به یه قسمت از بدن مبارکتون وارد میشه گریه میکنی و مامان مامان میگی و میای اول من بوست کنم و تا بوست نکنم جاییت که دردش اومده خوب نمیشه و اونجایی که تو رو اینطوری کرده بزنم و دعوا کنم بعد میری همه یکی یکی بوسش کنن و مراتب محبت و... رو به جا بیارن!!!!

خیلی موقعات هم با کله میری طرف یکی که بوست کنه و بازی میکنی،بعضی وقتا پاهاتو زیاد میاری بالا و راه میری و خرامان خرامان و با ناز میری طرف  کسی که میخوای بوست کنه!!!!

لوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس منی دیگهههههههههههه

 

وقتی تلفن یا مبایل رو برمیداری اول دگمه هاشو میزنی و میگی  د د د د د (با کسره)بعد میذاری دم گوشتو با شونت در حالی که دستت بالاست نگهش میداری و بابا بابا میگی و حرف میزنی....

بعضی اوقات هم در حالی که گوشی رو با شونت نگه داشتی با خودکار یه چیزایی مینویسی،فکر کنم از بابا یاد گرفتی!!!!

عوض کردن کانال تلوزیون هم د د د د د هستش...

 

وقتی که ددر میخوای بری (یا هر وقت کیف یا سبدی چیزی میبینی) کیفتو بر میداری و میندازی تو دستتو برا اینکه نیفته دستتو میذاری زیر چونت(در حال راه رفتن،این کارو زیااااااااااااااااد میکنی و همه عااااااااشقشن) که نیفته،خیلی حرکت جییییییییگریه....

 

تنها چیزی که باعث میشه طرف سفره و وسایل نیای و واقعا ازش میترسی جیزه،خودتم میگی چیس،تا بگیم جیزه از دو متریش هم رد نمیشی که نکنه یدفعه داغیش بهت بخوره....

 

تازگی ها یاد گرفتی رو پنجه پات راه میری و خودتو لوس میکنی و میخندی(از اینکه میتونی اینطوری راه بری خوشحالی)به قول بابا تا چند وقت پیش نمیتونست راه بره ،حالا ماشاالله رو پنجش میره...

 

دیگه مثل آب خوردن از مبل میری بالا و میری رو دستش وایمیستی که دستت به کلید برق برسه،که خیلی کار خطرناکیه!!!!  کلا رو دسته مبل میشینی.

از تخت مامان فاطمه هم میری بالا و یه بار رفتی رو بالشت و رفتی رو اپن آشپزخونه،شانس آوردیم من اونجا بودم و سریع گرفتمت وگرنه خیلی خطرناک میشد!!!!!!

 

تازگی ها هم وقتی ناراحت میشی سریع قهر میکنی،یا پشتتو میکنی و به پهلو دراز میکشی و نق میزنی،یا سرتو میذاری رو مبل،یا پشتتو میکنی و سرتو میذاری به دیوار و تریپ افسردگی برمیداری واسه من!!!!!!!

 

عاشق این حرکت عمو قنادی که دستاشونو تکون میدن و بعد میگن یییییییییییییییییییییییییییییه برنامه و تا بچه ها دست و هورا میکشن تو هم دست میزنی و میگی آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاا

عمو فتیله ها رو هم دوست داری و عاشق شعر تولدت مبارکشونی،هی گوشیمو میاری و همونطوری که داری دست میزنی و سرتو اینور اونور میکنی میگی ب ب(با فتحه) یعنی تولدت مبارک ،رو برات بذارم....

 

میگیم اسب چی کار میکنه  خودتو تکون تکون میدی و میخندی به معنای پیتیکو

جوجو چی  میگه؟مثلا میگی جیک جیک

پیشی چی میگه؟م (با فتحه)او......... بعضی وقتا هم میگی امممممممممممممممم،کلا به پیشی میگی م او

هاپو رو هم میگی و میگیم چی میگه میگی هاپ هاپ

 

مامان قرصشو با شربت میخوره تو هم میری پیششو و میگی شربت میخوام البته به همراه قرص،مامانم الکی بهت قرص میده تو هم میگی هاممممممممم،مثلا میخوری بعد شربت میخوری جوجهههههههههههههه

 

خاله بهت یاد داده میگه ایول ،بزن قدش،میری و با دو تا دستت میزنی به دستاش و میخندی.....

 

یه بار که داشتی تو آشپزخونه فضولی میکردی ظرف نمک مامان اینا افتاد رو پات،شانس آوردیم شیشش نشکست،تو هم  با گریه و مامان مامان گویان اومدی و من بوسش کردم ولی خوب نشد،رفتیم خاله و مامان فاطمه هم بوسش کردن ولی تو خیلی دردت گرفته بود و خوب نشد،حواس بابا غفور به درسش بود،تو خودت رفته بودی و پاتو نشون دادی و گفتی اوف،بعد آشپزخونه رو نشون میدادی که اونجا اوف شد،بابا هم کلی نازتو کشید و بوسش کرد و....

تا اینکه بابایی از سرکار اومد من تو آشپزخونه در حال غذا درست کردن بودم که دیدم بابایی رو آوردی تو آشپزخونه و نمک و پاتو نشون میدادی و میگفتی اوف(با اینکه خیلی ازش گذشته بود)،بابایی گفت این چی میگه دست منو گرفته آورده اینجا،من بعد کلی ذوق کردن گفتم الهی بمیرم داره میگه این افتاد رو پام ،داره خودشو برا باباش لوس میکنه،بابایی هم کلییییییییییییییییییییییییییی نازتو و کشید و بوست کرد و....

الان که دارم اینو مینویسم داره قند تو دلم آب میشه،فدای فرشته کوچولوی آسمونیم بشم......

 

ناخن گیرو برمیداری و مثلا ناخن میگیری....

 

بهمون میگی دستمو بگیرین و بعد از اینکه ما دستتو میگیریم میخوای در بری و هی ما میگیم نه نرو ،تو هم غش غش میخندی و سعی میکنی در بری،بعد دوباره میای دستتو میدی که این بازی رو بکنیم....

 

 

راستی هفت تیر نی نی خاله هانیه به دنیا اومد،هزار ماشاالله 4300 بود،الهی بمیرم ازش آزمایش دیابت گرفتن...

انشاالله مبارکشون باشه و هستی السادات قدمش پر از خیر و برکت باشه برا خاله هانیه اینا(که هست حتما)

 اینم عکس هستی السادات عشق خاله

 

اینم خودت بعد اومدن از بیمارستان که کلی برا خاله هانیه و دکتر عمید تیپ زده بودی و نتونستن ببیننت

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)