مهدیه زهرا جانمهدیه زهرا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
فاطمه حسنا جانفاطمه حسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
ریحانه نورا جانریحانه نورا جان، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

فرشته کوچولوهای آسمونی لحظات ناب زندگی عشقای مامان و بابا

ماه مبارک رمضان

1391/5/23 22:54
نویسنده : یاس نقره ای
691 بازدید
اشتراک گذاری

 

مهدیه زهرای  قشنگ مامان یه ماه رمضان دیگه هم اومد،چقدر عمرمون زود میگذره،پارسال تو خیلی کوچولو بودی،ولی امسال ماشاالله بزرگ و بلا شدی قربونت برم الهی....

خیلی سعی کردم که روزه بگیرم ولی کم آوردم و مجبور شدم چند روزی بخورم تو هم ضعیف شدی و چون من غذا نمیخوردم درست حسابی نمیخوردی و هی میگفتی تو هم بخور....

 

راستی غریبی کردنت از قبل خیلییییییییییی بهتر شده ولی بغل هر کی میری منم باید جلوی چشمت باشم وگرنه تریپ افسردگی برمیداری....

 

 

 

از ماه مبارک رمضان بگم و شبای قدر،که امسال اصلا نفهمیدیم چی شد!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

وقتی میرفتیم تو مسجد حسابی شیطونی میکردی و آبروی منو میبردی!!!!!!!!!!!

تیپ مشکی زده بودی و احیا نگه میداشتی،مامان فدات شه

ولی هر کس مبایل داشت میرفتی پیشش و اونا هم از خدا خواسته میشوندنت بغلشونو و بهت عکس و فیلم و... نشون میدادن،موقع بک یا الله هم نمیومدی پیشم و میخواستی بازی کنی،همه بهت خوراکی میدادن و تو هم از خدا خواسته....

با خاله حوری(دوست خاله زینب)هم حسابییییییییییی دوست شده بودی و کلی بهت خوراکی و میوه و... داد،اونم عاااااااااااااااااشق تو شده و خاله میگفت تا شما اومدین کتاب دعاشو بست و گفت من رفتم مهدیه زهرا رو بیارم....!!!!!

شب 23 رو که نگو،پشت سرمون یه خانومه با دو تا دختر حدود 11 ساله و 8 ساله که همشون عشق بچه بودن نشسته بودن تو هیچ جوره نمیومدی پیش من رفته بودی پیش اونا و بهت مداد رنگی دادن نقاشی کردی و کلی خوراکی خوردی،همش هم به اونا میدادی و اونا کلی قربون صدقت میرفتن تا میومدی پیش من صدات میکردن،آخرای مراسم دختر کوچیکه  خوابید تو داشتی گریه میکردی که چرا خوابیده و میخواستی بری پیششون.....

هر کی هم تو این مراسم ها داشت گریه میکرد میرفتی طرفش و صداش میکردی اونم که ذوق میکرد و بهت میخندید خیالت راحت میشد که گریه نمیکنه میومدی پیش خودم.....

 

راستی نمیدونم چرا انققققققققققققققققققدر آقا(مقام معظم رهبری) رو دوست داری،ما هم عاشق آقاییم ولی تعجبه که تو انقدر دوستشون داری،با دیدن عکس آقا یا وقتی تلوزیون نشونشون میده ذوووووووووووووووووووق میکنی و هی میگی آبا آبا،میخندی....

یا عکسشونو بوس میکنی و خلاصه خیلی ابراز علاقه میکنی!!!!!!

 

 

چند وقته برای بیدار کردن من از خواب،یا اینکه میخوای حواسمو به خودت متوجه کنی بوسم میکنی که خیلیییییییییییییییییییی حال میده،خیلیییییییییییییییییییی....

 

چند وقته دوست داری تو خونه لخت بچرخی و لباس نپوشی،منم کولر روشن نمیکنم که سرما نخوری و میذارم لخت باشی و حالشو ببری،و صد البته من بیشتر از تو حال میکنم چون هی میخورمت وکلی باهم عشششششششششق بازی میکنیم.....

 

یه جلیقه صورتی داری که جلوش زیپ داره،چون راحت میتونی درش بیاری هر وقت گرمت میشه راحت زیپشو باز میکنی و درش میاری،یه بار وقتی از شهروند اومدیم بیرون گرمت شد و سریع لخت شدی و آبروی ما رو بردی.......

 

عاشق شبکه پویایی،تا شعرشو میخونه تو هم میگی پویا و سرتو تکون میدی و دست میزنی،تازه غیر پویا میگی 18(هییییییییییییییژ ده)چون یه بار بابایی گفت پویا شبکه چنده ومن گفتم 18 یاد گرفتی....

 

مدتیه که تا هر کی از جایی که نشسته(مبل یا تخت)بلند میشه میدویی میری سر جاش میشینی و قه قه میخندی(موقع خندیدن دستای کوچولو و جیگرتو هی میگیری جلوی دهنت هی میزنی رو پات و خم میشی طرف پایین و غش میکنی از خنده مثلا) و بابا اینا بهت میگن پاشو جای منه،میگی نه،میگن پس من کجا بشینم ؟میگی نه نه و میخندی و میگی من من (یعنی جای منه)

 

ضمنا تازگی ها همش پا تو کفش بزرگترا میکنی،کارت شده که کفشای ما رو بپوشی و تو خونه بچرخی،هر چی بهت میگیم درشون بیار میخوری زمین میگی نه و کار خودتو میکنی

البته به قول خاله با لبخند ملیح.....

 

بزرگتر شدی و دوست داری خودت از پله بالا بری،دستتو میگیرمو یکی یکی میای بالا ،با اینکه خسته میشی حاضر نیستی بغلت کنم و میگی خودم بیام......

 

هر شیئ رو جایی میذاری هم یادت میمونه کجا گذاشتی هم وقتی میگم مهدیه زهرا فلان چیز کجاست دستمو میگیری و میبری بهم نشونش  میدی فربونت برم.......

 

عاشق چیزای دخترونه مثل لاک و جواهرات و گلسر و...ای ،تا برات لاک میزنم و دستبند ایناتو میندازم یا لباسی تنت میکنم و کلاه یا روسری سرت میکنم اول میدویی و خودتو تو آینه میبینی ،بعد میری و به بابایی و بقیه نشون میدی نااااااااز و عشوه میای جیگرتو برم.......

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مادر کوثر
3 مهر 91 10:50
سلام مهربون مامانی ماشالله به دختر نانازی ببوس مهدیه زهرای خوشگلمو
مامی سمیرا
3 مهر 91 13:55
عزیزمیییییییییی خیلی نازی.. لینکت کردم
مامان چند تا فرشته
15 مهر 91 8:30
چقدر خانم شده هزار ماشا الله قبلا زود به زود می اومدم میدیدم چیزی ننوشتین میرفتم اما این دفعه به تلافی دفعات قبل چند تا پست و با هم خوندمدو تا خواهرات زایمان کردن؟یعنی د و بار خاله شدی تازگیها؟؟هستی و فاطمه رو میگم ! /
سحر
4 آبان 91 13:25
وای چه دخمل نازی....خدا حفظش کنه واستون