عشقم،فرشته کوچولوی دو ساله
مهدیه زهرای مامان امروز 21 بهمن رفتیم مقبره الشهدا و با نور افشانی الله اکبر گفتیم،
یاد دو سال پیش بخیر که به مصلی رسیدیم و همزمان رادیو داشت الله اکبر میگفت و من فکر میکردم همون شب میای تو بغلم،که قسمت دو روز بعد بود
یادشششششششششششششششششششششششش بخیییییییییییییییییییییییییییییییییییر آه
خلاصه تو هم کلی ذوق که میخوایم بریم ابر بگیم،ولیییییییییییییییی از صدای نور افشانی و فشفشه ها ترسیده بودی و بابایی بردت دورتر!!!!!!!!!!!!
فرداش گفتیم میریم مرگ بر آمریکا بگیم،تو هم میگفتی مر بر ....
ازت سفارشی فیلم برداری هم کردن،فیلم بردار به بابایی گفت وایستا،بعد دوربینشو تنظیم کرد و اشاره کرد که حرکت کن و بابایی با کالسکه اومد جلو و دوربین هم باهات اومد تا ازش رد شدین
فقط یادمون رفت بپرسیم کی نشون میدن!!!!!!!!!!!!!!!
رفتیم راهپیمایی و تو پرچم و بادکنک خواستی و ما هم سریع فراهم کردیم،خدا میدونه از دیدن پرچم و اینا چه ذوقییییییییییییییییییییییییییییییی میکردی و تو تولدت برای همه تعریف میکردی و دل همه رو میبردی با ذوق و شیرین زبونیت
بالاخره روز تولد رسید،چه روز سختی بود................
ولی در کل خوش گذشت،مخصوصا به تو عسلم
کلی بازی کردی و ذوق کردی و دست زدی و هورا کشیدی و جیغ زدی و.....
به مهمون ها هم خوش گذشت،هم روحی هم جسمیییییییییییییییییییییییییییییییی
ولی انگار چشم هم خوردی چون بعدش مریض شدی
تب و لرز شدید،لرزی که تا حالا مثلشو ندیده بودم
با اسهال و استفراغ
وااااااااااااااااااااااااای تنها مرحله ی سخت بچه داری
بعد دو روز تبت اومد پایین ،هیچ نشونه دیگه ای هم نداشتی،همه گفتن حتما به خاطر دندونشه
داره دندون کرسی در میاره
دو بار هم دکتر بردیمت ولی تو اصلا نمیتونی دارو بخوری
ولی منم میفکرم همون دندون باشه.انشششششششششششششششششششااللللللللللللللله
خاله های مهربون به خاطر همین مریضی بود که عکسا رو دیر گذاشتم!!!!!!!!!!
حالا عکسای تولد برفی دخترم
اول کارت دعوت
تزئینات تولد
ساعت به دنیا اومدنت که 2 دقیقه مونده به 8 شب بود
گیفت و کلاه و قیف پاپ کورن و...
اینم توی گیفت
میز شام
فوت کردن شمع و فشفشه و...
خوشحالی جیگر و عشق مامان
ضحی دختر عموی مهدیه زهرا که به زودی صاحب یه داداش میشه به اسم امیر حسین
هدیه من و بابایی
هدیه باباغفور و مامان فاطمه و خاله زینب
بقیه هدایا
مهمون کوچولوی ما فاطمه خانوم
اینم فردای تولد و کوچکترین مهمون ما فاطمه سادات جیگر
مهدیه زهرای مامان که عاااااااااااااااااشق نی نی هاست و یه سره دستش به فاطمه سادات بود و بوسش میکرد و....
وقتی نی نی میبینه اقققققققققققققققققققققققدر ذوق میکنه که خدا میدونه
وقتی ما تو اتاق بودیم و فاطمه سادات خوابش برد پتوشو کشیده بود روش(مامان فداش شه)
همه میگن دختر تو ا دیگه
عششششششششششششششششششششششششششششق بچه
اینم هستی خاله(خواهر رضائی تو) که چند روز بعد تولدت اومد تهران و اومد که بهت تبریک بگه
اینم ژست دخترم که خاله هانیه یادش داد(مامان فدات شه)
اینم عکس کامل کیک