مهدیه زهرا تو مراسم شهادت حضرت زهرا(س)
جمعه رفتیم خونه عزیز اینا،فاطمه دیگه کمتر حسودی میکنه و دوست داره،اومده بود پیش من نشسته بود وکریرتو تکون میداد،دستتو بوس میکرد،با اینکه به نظر بعضیا اسمت سخته ولی فاطمهقشنگ اسمتو میگه.
غروب از خونه عزیز اینا برگشتنی رفتیم بیت،تو هم دختر خوبی بودی وزیاد اذیت نکردی ولی انگار زیاد کریر دوست نداری برعکس همه بچه ها که به هوای عروسکای کریرت میومدن پیشت.
همه هم میگفتن آخی چه کوچولوا،چه نازه،ای جان....
فرداش هم رفتیم مقبره الشهدا و مسجد و تو کلشو خواب بودی.
منم از ته دل تو رو به صاحب اسمت سپردم که همیشه و همه جا باهات باشه،انشاالله تو هم رهرو خوبی براشون باشی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی