مهدیه زهرا جانمهدیه زهرا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
فاطمه حسنا جانفاطمه حسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
ریحانه نورا جانریحانه نورا جان، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

فرشته کوچولوهای آسمونی لحظات ناب زندگی عشقای مامان و بابا

نه ماهگی عسلی مامانی

1390/8/23 14:59
نویسنده : یاس نقره ای
1,698 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

 

مهدیه زهرا ناناز مامان نمیدونی چقدر خانوم و جیگر شدی.کاملا حرف مامانی رو متوجه میشی و عکس العمل نشون میدی.

دندون دومی پایین هم در اومده.

خیلی شیطون و بلا شدی،یه سره در حال چهار دست و پا رفتنی و دستتو به همه جا میگیری و بلند میشی،حتی از پله آشپزخونه هم بالا و پایین میری.

اصلا حرف نمیزنی ولی انقدر بلایی که کاملا منظورتو میفهمونی،اینو بردار و اونو بده،حتی وقتی تو بغلمونی خودتو به طرف چیزی که میخوای هل میدی و ام ام میکنی که به سرعت به سمت هدف،(به قول بابا ما رو برای رسیدن به اهدافت میخوای!!!)

با دیدن غریبه ها صورتتو قایم میکنی و میچسبونی به سینه من که این ادات از همه دلبری میکنه و همه عاشقت شدنو ومیگن آخی چه خجالتی،چه ناز و ادایی داره و...

وقتی نماز میخونم میای میشینی روبه روم و تا مهر و میذارم زمین خیز برمیداری که چون میکنی تو دهنت نمیذارم برداری ،تا سجده میکنم چادرمو میکشی و میزنی که پاشو مهرمو بده!!! وقتی هم که میشینم یا ایستادم دستاتو میگیری بهم و بلند میشی که بغلت کنم.

وقتی میگم بوس بده سرتو خم میکنی و لپتو میاری جلو که بوست کنم. یا دستتو میاری جلوی دهنم که بوسش کنم.

چشماتو کوچولو میکنی و میخندی و اوم اوم میکنی،خیلی حرکت جیگر و نازیه.

در حال چهار دست و پا رفتن هر چیز میلیمتری رو برمیداری تا کشفش کنی،ولی نمیذاری دهنت.

وقتی از خواب پامیشی دمر میشی و غلت میزنی و میشینی بعد لبه تخت پارکتو میگیری و وایمیستی،یا گریه میکنی که بغلم کن،یا میخندی راضی هستی از اینکه خودت تونستی پاشی.بعدش هم چشمای نازتو با خنده میبندی و خودتو برام لوس میکنی.

انقدر لوس شدییییییییییی،میای سرتو میذاری رو شونه یا پام و خودتو میمالی بهم (مثل پیشی)و خودتو لوس میکنی،دختری دیگه میدونی نازت خریدار داره!!!!!!!!!!!

 

 

دیگه وقتی پا میشی و می ایستی یه دستتو میگیری به میز یا دیوار با اون یکی دستت بازی میکنی و بر میگردی طرف ما و ادا میریزی.

چند روز پیشا وقتی بابایی رو پام خوابیده بود اومدی تو بغلم نشستی و بابایی رو میزدی و پاتو به نشانه اعتراض میکشیدی به زمین که بلند شو!!!!!

وقتی میخوایم بریم بیرون کاملا میفهمی و هی ناله میکنی و غر میزنی که بغلت کنم،میترسی که جات بذارم و بدون تو برم بیرون عسل مامان.

خیلی خوشگل دست میدی و حتما هم باید با دست راست بهت دست بدیم!

چند شب پیشاخواب بودیم که ساعت یک نصف شب دیدم بیدار شدی و تو تخت پارکت وایستادی و خوشحال بابا ماما میگی و حرف میزدی و غش غش با خودت میخندیدی،دستتو میبردی بالا انگار داری یه چیزی رو میگیری و... بابایی میگفت حتما داره خواب میبینه،داره با فرشته ها حرف میزنه و بازی میکنه ... لی فکر کنم مارو سر کار گذاشته بودی ورجک مامان.

دالی بازی هم میکنی،تا میگیم دالی میری کنار میز و از زیرش دالی میکنی و میخندی و این که ما غش و ضعف کنیم برات خیلی مهمه وکیف میکنی.

همیشه بعد از اینکه غذات تموم میشد دو تا دستام میمالیدم بهم و بهت میگفتم تموم شد،حالا تا میگم تموم شد تو هم دستاتو میمالی بهم و میخندی.  

چون همیشه میبردمت جلوی آینه و سرتو یواش میزدم به آینه و بازی میکردیم حالا تو میری جلوی فر گاز میشینی و خودتو میبینی و سرتو میزنی بهش.

بهت میگیم بوس بده لپتو میاری جلو که بوست کنیم،(به خاله بیشتر بوس میدی)

 

به به هم میگی،انقدر هم ناز میگی صداتو نازک میکنی و تا میگم بیا بهت به به بدم  با صدای نازک میگی به به ،به به

یه مروارید خوشگل هم تو لثه بالایی جوونه زد،سر این یکم بهونه گرفتی جیگرم

وقتی شب ها از خواب پا میشی و من میگم مامانی لالا ،لالا کن. مثل تو بیداریکه الکی سرتو میذاری رو بالشت لالا میکنی و میخندی،انگار من نصف شبی با تو شوخی دارم عسل عسلی.دقیقا شبی که ده ماهت شد نصف شب داشتی از تو تخت پارکت باهام دالی بازی میکردی!!!

نه نه نه و دد دد دد هم میگی

 

مهدیه زهرای عزیز و نازم فرشته کوچولوی آسمونی من،عاشق بوی تو بودم و هستم،همش بوت میکنم مخصوصا زیر گردنتو،انگار بوی عشق میده،بویی که از بهشت با خودت آوردی!  میمیرم برا این بوی دلبر!بوی پاکی  عشق،بوی زندگی،بوی همه دوست داشتنی های دنیا،...

بوی یه فرشته کوچولوی آسمونی به اسم مهدیه زهرا

وقتی سرتو بالا میکنی بوت میکنم و اون چونه کوچولو وخوشگلتو میخورم،وای که چه حالی میده ،چه عشقی!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)