مهدیه زهرا جانمهدیه زهرا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
فاطمه حسنا جانفاطمه حسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
ریحانه نورا جانریحانه نورا جان، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

فرشته کوچولوهای آسمونی لحظات ناب زندگی عشقای مامان و بابا

پسر عموی مهدیه زهرا

مهدیه زهرای مامان امروز یعنی 23 اسفند پسر عموی کوچولوی تو به دنیا اومد،داداش ضحی به اسم امیر حسین البته زود به دنیا اومد(تو ماه هشت) با وزن 1.5 ولی الحمدلله حالش خوبه ولی باید تا یک هفته تو بیمارستان بمونه مامانش خیلیییییییییییییییییییییییی گریه کرد و نگران بود که برا بچش اتفاقی نیوفته ولی ما مطمئن بودیم که چیزی نمیشه دقیقا 2 سال و یک ماه از تو کوچکتره،آخرشم صبر نکرد تا سال 92 و آخر 91 اومد جوجه چون فقط باباش میتونه بره پیشش هیچ عکسی ازش نداریم و تو اولین فرصت عکس میذاریم انشاالله مبارک باشه،بعد مادر و پدرش به ضحی و بعد به تو که انقدر عاشق نی نی هستی تبریک میگم دختر قشنگم ...
23 اسفند 1391

عشقم،فرشته کوچولوی دو ساله

مهدیه زهرای مامان امروز 21 بهمن رفتیم مقبره الشهدا و با نور افشانی الله اکبر گفتیم، یاد دو سال پیش بخیر که به مصلی رسیدیم و همزمان رادیو داشت الله اکبر میگفت و من فکر میکردم همون شب میای تو بغلم،که قسمت دو روز بعد بود یادشششششششششششششششششششششششش بخیییییییییییییییییییییییییییییییییییر آه خلاصه تو هم کلی ذوق که میخوایم بریم ابر بگیم،ولیییییییییییییییی از صدای نور افشانی و فشفشه ها ترسیده بودی و بابایی بردت دورتر!!!!!!!!!!!!   فرداش گفتیم میریم مرگ بر آمریکا بگیم،تو هم میگفتی مر بر .... ازت سفارشی فیلم برداری هم کردن،فیلم بردار به بابایی گفت وایستا،بعد دوربینشو تنظیم کرد و اشاره کرد که حرکت کن و بابایی با کالسکه اومد جلو و دورب...
23 بهمن 1391

سالروز امامت امام زمان و زندگی ما

  دعا میکنم غرق باران شوی چو بوی خوش یاس و ریحان شوی چو یاران مهدی شمارش کنند دعا میکنم جزء یاران شوی   اما شما: دعا کن منم غرق باران شوم غبار کف پای یاران شوم چو یاران مهدی شمارش کنند نگاهی به این قطره باران کنند     مهدیه زهرای قشنگم عشق مامان امروز سالروز به امامت رسیدن امام زمان(عج)است و دو مناسبت مهم زندگی ما پنجمین سالگرد ازدواج من و بابایی و دومین سالگرد پا گذاشتن فرشته کوچولوی آسمونی ما به زمین مبارکت باشه عزیز دلم و مبارکمون باشه   انشاالله تا آخر آخر همه زندگیمون با کمک و عنایت خودشون متصل به امام زمان(عج) و ائمه(ع) باشه. الهی ...
2 بهمن 1391

محرم و حسرت همایش شیرخوارگان

مهدیه زهرای نازنینم عزیز دل مامانی دوباره محرم اومد و غم بزرگی رو دل بچه شیعه ها نشسته والبته احساس بالندگی به خود و اماممون امسال محرم بدی نداشتیم،میرفتیم تو هیئت،موقع روضه ازم دستمال میخواستی و مثلا گریه میکردی،موقع سینه زنی سینه میزدی،موقع دعا دستای کوچولو و فرشته ایتو میاوردی بالا و خلاصه بد جور دلبری میکردی منم از خدا و امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) میخواستم این دستای کوچولو رو که بالا اومده تا ابد رها نکنن.انشاالله تا شب هشتم،بعدش حتی روز عاشورا هم نتونستیم به مراسم امام حسین(ع) بریم چرا که احتمالا اون شب شما چشم خوردی،شایدم سردی هوا باعث شد که مریض بشی فرداش قرار بود بریم همایش شیرخوارگان حسینی ولی تو تا خود صبح تو ت...
10 آذر 1391

آتلیه

سلام ما بالاخره رفتیم آتلیه هرچند که مهدیه زهرا خانوم چسبیده بود به من و باباییش و نمیرفت تو دکور بشینه و عکس بندازه،اونا میگفتن یه همچین موردی ندیده بودیم... باباییش هم ناراحت شد که به بچش حرف زدن...... ولی از تو ١٠ دکوری که انتخاب کردیم و مهدیه زهرا تو سه تاش به زور نشست عکسای بدی در نیومد               راستی مامانی خوشگلم تو یه خواهر رضائی خوشگل پیدا کردی،که البته خیلی دوستشم داری اسمش هستی الساداته چون خاله هانیه باید عمل میکرد و دخترش شیشه نمیگرفت یک روز و نصفی هستی رو گذاشت پیش ما که شیرش بدیم خدا رو شکر حسودی نمیکردی و تا گریه میکرد جغجغشو میاوردی ه...
20 مهر 1391

ولادت حضرت معصومه و روز دختر

  به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره قطره حضور و دل را به سرای کرامتت دخیل می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‏های پاکت تطهیر شویم .     روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه می‏دهی و ما با دستانی پر از روشنی از این حُسن بازمی‏گردیم؛ با دل‏هایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است. روز میلاد تو هر روز در ما تکرار می‏شود، ای تکرار روشنی در روح و روان ما . . .   مهدیه زهرای نازنین مامان امروز روز ولادت حضرت معصومه و روز دختره،دختر رحمت خداونده،همیشه خدا رو به خاطر اینکه بهم دختر داد بیشتر شاکرم،میگن خدا هر زنی رو بیشتر دوست د...
28 شهريور 1391

سلام به همه خواننده ها و بیننده های وبلاگ ما

  با عرض معذرت ما تو این 6 ماه نتونستیم وبلاگمونو آپ کنیم اولا در حال اسباب کشی بودیم اونم با یه وروجک..... ثانیا مامان فاطمه پاشو عمل کرده بود و ما باید ازش نگهداری میکردیم و سه ماه کامل اونجا بودیم و به اینترنت هییییییییییییییچ دسترسی نداشتیم ثالثا به خاطر همون وروجکی که گفتم نمیشه وقتی بیداره با رایانه کار کرد و یکی از مشکلاتی که پیش آمد مهدیه زهرا خانوم طی چند عملیات سهمگین پریدند روی لب تاپ و آن را ترکودند طوری که چند تا از دگمه ها کار نمیکنه و برنامه هاش حسابی به هم ریخته و باید درست بشه و.... ضمنا نتم پر سزعت نبود و خیلییی سخت بود   انشاالله بزودی مطالب جدید رو میذارم فعلا برید عکسای فرشتمو از 8 ماهگی بب...
8 شهريور 1391

ماه مبارک رمضان

  مهدیه زهرای  قشنگ مامان یه ماه رمضان دیگه هم اومد،چقدر عمرمون زود میگذره،پارسال تو خیلی کوچولو بودی،ولی امسال ماشاالله بزرگ و بلا شدی قربونت برم الهی.... خیلی سعی کردم که روزه بگیرم ولی کم آوردم و مجبور شدم چند روزی بخورم تو هم ضعیف شدی و چون من غذا نمیخوردم درست حسابی نمیخوردی و هی میگفتی تو هم بخور....   راستی غریبی کردنت از قبل خیلییییییییییی بهتر شده ولی بغل هر کی میری منم باید جلوی چشمت باشم وگرنه تریپ افسردگی برمیداری....       از ماه مبارک رمضان بگم و شبای قدر،که امسال اصلا نفهمیدیم چی شد!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی میرفتیم تو مسجد حسابی شیطونی میکردی و آبروی منو میبردی!!!!!!!!!!...
23 مرداد 1391

وروجک 16 ماهه

  مامانی قشنگم،مهدیه زهرا عسلم،چون هر روز یه ادای جدید در میاری و یه شیرین کاری میکنی دیگه نوشتنش سخت شده،هر کاری میکنی سریع تو گوشیم مینویسم که یادم نره ولییییییییییییییییییییییی خیلی هاشو از قلم میندازم،دیگه هیچ وب یا دفترچه خاطراتی جوابگو نیست.   عید مبعث برات یه عروسک اسب خوشگل و یه خرگوش بامزه خریدم(عیدی) سوم شعبان هم برات یه دامن خوشگل خریدم. سوم شعبان روز جانبازه،ما همییییییییشه برای بابا غفور هدیه میخریم،هدیه بابا رو گذاشته بودیم تو جعبه کادویی،  و دادیمش تو ببری بهش بدی،تو هم ذوق زده جعبه رو گرفته بودی و میدوییدی که یه جا بشینی و بازش کنی،با تلاش فراوان ما بردی به سمت بابا ولی قبل از اینکه به بابا برسی نشس...
23 تير 1391

مهدیه زهرا ضبط صوت

مهدیه زهرای عشق مامان دیگه واقعا ضبط صوت شدی وقتی میگم فلان چیز کو؟ دستاتو مهدیه  زهرای عشق مامان دیگه واقعا ضبط صوت شدی  و هر کاری ما میکنیم تکرار میکنی و خیلی جیگرتر شدی،کاش یه دوربین فیلم برداری بود که هر لحظه رو فیلم برداری میکرد،البته مدار بسته چون تو نمیذاری..... میاری بالا و نگام میکنی و میگی نی(نیست) ولی در مورد شخصی اگر بگم میگی لف(رفت)ددر   وقتی میشورمت و میارمت برا اینکه حواستو پرت کنم که در نری و بهونه نگیری میگم خشک کن ،تند تند خشک کن ،بدو بدو،و با پارچه خشکت میکنم ......تو هم وقتی میایم شروع میکنی به تکون تکون دادن خشک کنت و میگی هه هه هه هه هه که خیلی بامزه است.   خیلی قشنگ و باحال با صد...
23 ارديبهشت 1391